اگر با دیدی احساسی به تجربیات زندگیام نگاه کنم باید خاموشی بگزینم و افکارم را برای خودم نگهدارم! اما میترسم فردا بمیرم و خودم را نشناخته باشم پس ... این روزها منطق، چشم به چشمِ زندگی دوخته است و با همه حُرمتش آن را تحقیر میکند و ... این روزها که مجهول بودن هر چیزی، حتی خودم، غنیمتی است! باید بیخیال شمارشِ معکوسِ لحظهها، بودنها و نبودنها، تمنای یک آرزو و صدایی که دوستش داشتم و دوستم داشت و ... به این واقعیت توجه بیشتری داشته باشم که تنهایی تنهایم نخواهد گذاشت، چراکه تنهایی مثل خداست و بودنش دلیل نمیخواهد و ... او در گوشم زمزمه میکند که بیدلیل آدمها را به هر دلیل که آمدند و به هر دلیلی که رفتند دوست داشته باش و ... همین دوست داشتنهای بیدلیل، شادمانیهای بیسببی را شکل میدهد که باعث میشود باور نکنم که بعضیها میآیند که نبینند، نمانند، نباشند و تمامی ِبهانههای دنیا را جمع میکنند تا بروند و ... این آمدن و رفتنها، بودن و نبودنها و تنهایی چاشنی زندگی است و هیچ دلیل نمیشود من به خود نیایم و وقتی دارم چای و دارچین برای خودم میگذارم به چشمان قهوهای تو فکر نکنم و در میان یک دنیا اشک با چشمانی تر بر کاغذی خیس ننویسم که دوستت دارم و ... سایه جان اگر فکر میکنی عاشق، عشقش را که داشته باشد دنیایی را دارد، اشتباه کردهای! آدمِ عاشق، تنهاترین است چه در کنار یار و چه در خیال یار ...
+ تاريخ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ساعت 19:27 نويسنده بهزاد |
تاراج نامه: درد دلی با سایه ام...
ما را در سایت تاراج نامه: درد دلی با سایه ام دنبال می کنید
برچسب : آفتاب,آمد,دلیل,آفتاب,دلیلت,باید, نویسنده : epandarid بازدید : 150 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 0:52