نداشتن تنها راه از دست ندادن است ...

ساخت وبلاگ

همین دیروز بود که برای اولین و آخرین بار همراه با یک بزرگتر، پدرم، وارد دبستان شدم که من را به آقای مدیر سپرد و رفت و ... همین دیروز بود که برای ثبت نام به دانشگاه رفتم و در سالن مطالعه غرفه بندی شده برای ثبت نام از این غرفه به آن غرفه می رفتم غافل از اینکه همین مکان یکی از بهترین و دنجترین جاهای دانشگاه برای من در طول دوران کارشناسی خواهد بود و ... همین دیروز بود که سوار بر اتوبوس بنز به تهران اومدم و پس از ثبت نام یکی از همکلاسی های تهرانی من را برد خانه شان تا کمی استراحت کنم و بعد برگردم شهرستان و ... همین دیروز بود که بعد از اولین کلاس دوره دکتری ذوق و شوقی که برای این دوره داشتم از بین رفت و تعلم دیگر برایم جایگاه عبادت نداشت و ... همین دیروز بود که ذوق و شوق تعلیم و معلمی، باعث شده بود بوی ماه مدرسه من را از خود بی خود کند و ... اما امسال برای من مهر بوی ماه مدرسه ندارد! چرا که بعد از سال ها دل از کلاس، درس و کتاب کندم و عبادتگاهی که سالها معبد آمال و آرزوهایم بود را بیخیال شدم و ... هر چند هدفمند این سالها را گذراندم اما وقتی به گذشته نگاه می کنم، میبینم همه این فراز و فرودها تمام شده است به هدفهایم شک می کنم و غمی گلویم را می فشارد و ... امروز گریز زدن به خاطراتم، از گذشته ای پر شور، از پاییزهایی که چنان به سرعت گذشت و من را به هدفهایم نزدیک و نزدیکتر کردند و ... در پاییزی ترین روزهای سال، با وجود غم و شکهایی که دارم با جسارت تمام هنوز روی پاهای خودم ایستاده و هنوز آنقدر تعلیم و تعلم را مقدس می دانم که باورم نمی شود از آن دل کنده باشم و ... هر گاه حس می کنم دارم در افکار سیاه و زجرآوری که اغلب همین هدفها و خودم باعث و بانی اش هستند، زنده به گور می شوم، با خودم حرف می زنم و تکرار می کنم که این نیز بگذرد و ... این تغییر به این مفهوم نیست که احساس شکست می کنم یا برای گذشته ای که دانسته یا ندانسته با دست های خودم ساخته ام، افسوس بخورم و ... شاید دور شدنم از فضای تعلیم و تعلم خودش یک جور خوشبختی است و ... به جرات می گویم تنها عامل رسیدن من به اینجا و تنها نجات بخش من از احوال این روزهایم زمان است و ... با گذشت زمان گرچه هیچ چیزی را فراموش نمی کنم اما به آرامشی نسبی می رسم که کمک خواهد کرد خودم را دوباره جمع و جور کنم و به زندگی ادامه دهم و هدفهایی جدید برای خودم تعریف کنم و ... زمان نشان می دهد چه‌ چیزهای کوچک و حقیری باعث رنجشم‌ شده بودند و چه چیزهایی یا کسانی در زندگی ارزش جنگیدن دارند یا ندارند و ... در گذر زمان آموختم جنگ را باید اول از خودم و به خاطر وجود خودم شروع کنم. آموختم هرگز آنقدر با خودم قهر نباشم که اجازه دهم بی مهری روزگار و زبان تلخ دیگران روحم را فلج کند و رها بودنم را و شادمانه زندگی کردنم را از من بگیرد و ... اگرچه زمان زخم ها را از بین نمی برد اما آنها را به تدریج ترمیم می کند و درد ها را التیام می بخشد و ...

تاراج نامه: درد دلی با سایه ام...
ما را در سایت تاراج نامه: درد دلی با سایه ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : epandarid بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:05